کد مطلب:140366 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

مبارزه زهیر بن قین و شهادت آن دلیر
بعد از آنكه امام علیه السلام نماز ظهر را با اندك اصحابی كه باقی مانده بودند اداء كردند اول كسی كه مشتری متاع شهادت شد سردار دست راست سپاه كیوان شكوه امام علیه السلام البطل الضرغام و ظهر الاصحاب نهنگ دریای پر دلی شیر بیشه شجاعت جناب زهیر بن قین بجلی بود آن بزرگوار وقتی بعد از ظهر عاشوراء كار حضرت


را زار دید و شیون آل الله و زاری و افغان اطفال تشنه و گرسنه را شنید روز روشن در نظرش همچون شب تار گردید به خود پیچید و چنان از جان و زندگانی دنیا سیر شد كه نمی خواست حتی برای لحظه ای در این ظلمتكده فانی قرار داشته باشد لذا آستین همت بالا كرد و دامن پر دلی بر كمر زد نیزه شصت بند به چنگ گرفت بر پشت مركب بادپای قرار گرفت در حال سواره خدمت امام علیه السلام رسید در مقابل حضرتش قد خم نمود و عرض كرد:

ای سلطان سریر اقلیم ایمان و یقین وقت جان بازی است مشتاق دیدار جد و پدرت گشته ام اذن مرخصی می خواهم امام علیه السلام اذن داد.

زهیر پس از كسب اجازه از حضرت روی به معركه آورد بی مهابا و بدون درنگ خود را به دریای لشگر زد و بی پروا روی به قلب لشگر برد، صفها را می درید و سرها را می برید و سینه ها را می شكافت به روایت مرحوم صدوق در امالی نوزده تن از رجال نامی لشگر دشمن و به نقل ابومخنف هفتاد نفر از نامداران گروه اعداء را به جهنم فرستاد و در وقت مغلوبه خدا داند كه چقدر از آن جماعت را به خاك مذلت انداخت حاصل آنكه تا نیزه اش در دست بود و از آن كاری می آمد با نیزه از آن لشگر می كشت و وقتی نیزه اش از كار افتاد دست برد تیغ آتشبار را از غلاف كشید و با آن دمار از روزگار آن تبه كاران برمی آورد و در آن هنگامه و گیرودار بانگ برآورد: ای بی حیا مردم كوفه اینك رسول خدا ایستاده خیره گی و بی شرمی شما را می بیند، این چه ماجرائی است در اسلام كه در حضور پیغمبر پسر پیغمبر را می كشید این عبارت می گفت و خود را به چپ و راست لشگر می زد و هنگامه عظمائی به راه انداخته بود

فرد



همی گفت و می زد به چپ و راست

تو گفتی كه در جوشنش اژدهاست



به روایت محمد بن ابیطالب صد و بیست تن دیگر از مردان را به دارالبوار


فرستاد ولی افسوس كه تشنگی و گرسنگی و خستگی مفرط آن دلاور را از پا درآورد و به روایت صدوق با حالت ضعف از مركب سرنگون شد و آن فرقه ضلال و گمراه اطراف آن دلیر بی مثال را گرفتند و دو نامرد ناپاك به نامهای كثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی از چپ و راست بر او تاختند و با ضرب شمشیر و سنان كار آن بی همتا را ساختند.

و در وقتی كه زهیر از زین به زمین افتاد امام علیه السلام در حالی كه آب در دیدگان می گردانید و سخت می گریست فرمود: لا یبعدك الله یا زهیر، لعن الله قاتلك، لعن الله الذین مسخوا قردة و خنازیر.

یا زهیر خدا تو را از رحمت خودش دور نكند كه از من دوری نكردی و در یاری من تقصیری نكردی، همواره پشت و پناه من بودی، سردار میمنه سپاهم بودی، فی الواقع چشم راست من بودی، تو و حبیب كه از دست من رفتید دو بال اقبال من شكست، دیگر به كدام قوت پرواز كنم.